مدیرعامل شرکت قدس نیرو نوشت: به نظر ميرسد زمان آن رسيده كه شايستهسالاري واقعي و انتخاب بر اساس ارشديت با الزام طي فرايندهاي لازم در نظام انتخاب مديران كشور شكل بگيرد.
واژهها تجمیع کلماتی هستند که انسانها به شکلی کاملا خودآگاه و با نیت قبلی، برای بیان نیاتشان در زمان و مکانهای خاص به کار میبرند. یکی از این ایام که واژههایی یکسان در سطح جوامع خاص به کرات شنیده میشود، زمان انتخاب وزرا است؛ در این ایام واژههایی از جنس کلمات زیر به شدت در مکانهای خاص شنیده میشود:
«از من برنامه خواستهاند»
«با من مصاحبه شده است»
«از من درخواست شده است»
«با من حرف زد هاند»
«من در لیست کوتاه انتخاب هستم»
برادر، همکار، زن همسایه، مامان سوپری محله یا شاید برادر زن همسایهمان گفته است: «در جلسه رایگیری برای انتخاب وزیر من رای خوبی داشتهام» و دهها واژه دیگر از این قبیل.معمولا این واژهها از برخی همکاران خوابدیده شنیده میشود و جالب اینکه خودشان و یا دوستانشان به این شایعات دامن میزنند و تجربه نشان داده که منتخب اصلی از بین هیچ یک از این جماعت نیست. جالب اینجاست که زمانی که وزیر هم انتخاب میشود، دوباره واژههای جدیدی توسط جماعت فوق مطرح شده و به شکل شایعه درمیآید.
برخی از عناصر خیلی خواب زده، جدا بودن خط سیاسی خود را علتعدم انتخاب میدانند و برخی دیگر که کمتر خواب زدهاند، علتعدم انتخاب را نوعی شکسته نفسی عنوان میکنند «بهتر دیدم کنار باشم و کمک کنم». برخی دیگر همعدم انتخاب خود را ناشی از غرضورزی اطرافیان میبینند.
ماشین خودانگاری جماعت فوق با تغییر شرایط و استقرار وزیر، دوباره به راه افتاده و همه آرزوهای مدیریتی خود را برای کسب مقام و مدیریت در قالب واژههایی از قبیل «از من خواستهاند کمک کنم»، «احساس تکلیف کردم»، «با من حرف زدند که مسئولیت بپذیرم»، «وزیر شخصا با من تماس گرفت که کمک کنم»، «ما خادمیم و قصدمان خدمت است»، «برای مسئولیت فلان جا با من حرف زدهاند»، «قرار است فلان پست را بگیرم و فلانی پست دیگری بگیرد»، «به نظر شما من پیشنهاد پست فلان را قبول کنم» و یا «من پست پیشنهادی را قبول نمیکنم» و دهها واژه دیگر از این قبیل بیان میکنند. جالب اینجاست که بازهم بعد از نهایی شدن انتخابها ملاحظه میشود همه این حرفها خیالی بیش نبوده است.
بهطور مثال اقای «م ا ی» و آقای «ی د د» و آقای «ه د» که در چند سال اخیر به لحاظ ارتباط دوستی وابستگی شدید روحی، عاطفی، احساسی، پایهای و مریدی به آقای «ا ح» (حروف فوق تصادفی انتخاب شده و دوستان اگر مصداقی ندارند به دنبال کشف رمز حروف و ارتباط آنها با نام خود نباشند) پستهای مدیریت عالی در سطح یک وزارتخانه گرفتند و همکاران نیز به این موضوع واقفند. جالب اینجاست که خودشان نیز بارها به ارتباط منصب با رفاقتشان افتخار کردهاند.
همین افراد در این مدت چنان در محیط کارشان نیز گل کاشتهاند (گل با کسره ادا شود) که قطعا تا سالها امکان جبران و پاک کردش نیست. حالا همین افراد جو زده شده و شایعاتی مبنی بر داشتن پیشنهاداتی برای پستهای جدید مطرح میکنند. البته پیشنهاد میکنم این دوستان خوابزده به داستان بیربط به موضوع فوق توجه کنند. داستانی که در ادامه روایت میکنم شاید قصه همین آدمها باشد.
مردی به یک مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد. صاحب فروشگاه به سه طوطی زیبا اشاره کرد و گفت: «طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است.»
مشتری: «چرا این طوطی اینقدر گران است؟»
صاحب فروشگاه: «این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد.»
مشتری: «قیمت طوطی وسطی چقدر است؟»
صاحب فروشگاه: طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است. برای اینکه این طوطی توانایی نوشتن مقالههایی را دارد که در هر مسابقهای پیروز میشود. »
و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسید و صاحب فروشگاه گفت: «۴۰۰۰ دلار.»
مشتری: «این طوطی چه کاری میتواند انجام دهد؟»
صاحب فروشگاه جواب داد: «صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر صدا میزنند و ظاهرا این لقب را روباه به او داده، چون قبلا دم روباه را تمیز میکرده است؟»
همانگونه که عنوان شد رفتار بادکنکی که در داستان فوق به آن اشاره شد، چند سالی است که در ادبیات مدیریتی کشور شکل گرفته و نمود پیدا کرده است. ریشه اصلی ایجاد این رفتارهای موهومی و ناصحیح، برخی از انتخابهای تصادفی و رابطهای است که طی چند سال اخیر در چرخه مدیریت کشور به وجود آمده است. به طوریکه گروهی در پستهای عالی قرار گرفتهاند که نه تنها خودشان تصور قرار گرفتن در آن جایگاه را نداشتند، بلکه از نگاه و منظر صاحبنظران نیز کمترین شایستگی را برای انتصاب در این پست نداشته و فقط به دلیل ارتباط، توصیه و یا انتخاب تصدفی عهدهدار یک پست و منصب عالی حتی تا سطح وزیر شدند.
حالا آنها به بیان خاطرات نحوه انتخاب شدنشان میپردازند و عمدتا عنوان میکنند که «من اصلا انتظار نداشتم»، «سالها با فلانی دوست بودم و یک روز زنگ زد و گفت که اگر آب دستت هست، زمین بگذار و بیا تا مدیرت کنم»، «در مسافرت بودم زنگ زد و گفت بیا که فقط تو میتوانی»، «تا یک سال بعد از قبول مسئولیت، همچنان نمیدانستم که کار به شکل است»، «ما را چه به مدیریت» و ...
و واقعا چه کسی میتواند هزینه اشتباهات این چنینی را برای کشور محاسبه کند؟
یادآور میشوم که به دلیل برخی از انتخابهای تصادفی، رابطهای؛ خانه خلوتی و حتی «بله قربانگویی»، این ضربالمثل مدیریتی در قاطبه مدیران شکل گرفته که «حالا بیا یک عکسی با هم بیندازیم، شاید وزیر/مدیر شدیم و بعدا به کارت آمد.»
به نظر میرسد زمان آن رسیده که شایستهسالاری واقعی و انتخاب بر اساس ارشدیت با الزام طی فرایندهای لازم در نظام انتخاب مدیران کشور شکل بگیرد. همچنین ضروری است که حتی در سطح وزارتخانهها هم با توجه به رویکرد سیستمی مورد نیاز، این موضوع نهادینه شود، به نحوی که در زمان انتخابها همه اطلاعیه بدهند کسی به من پیشنهادی نداده و روی من حساب نکنید.
و در خاتمه تاکید میکنم که هیچکس از من نه برنامهای خواسته و نه پیشنهادی برای وزیر جدید دارم.