نهاد دولت و حاکمیت در ایران دستکم از دهه ۱۳۳۰ به این سو و با افزایش شگفتانگیز درآمدهای به دست آمده از صادرات نفت، در موقعیت بسیار برتری نسبت به نهادهای دیگر قرار گرفته است و در پلهای بالاتر ایستاده و حکمروایی میکند.
حمیدرضا صالحی، عضو هیات مدیره سندیکای صنعت برق ایران در یادداشتی نوشت:
نهاد دولت و حاکمیت در ایران دستکم از دهه ۱۳۳۰ به این سو و با افزایش شگفتانگیز درآمدهای به دست آمده از صادرات نفت، در موقعیت بسیار برتری نسبت به نهادهای دیگر قرار گرفته است و در پلهای بالاتر ایستاده و حکمروایی میکند. در همه این دهههای پشت سرگذاشته از ۱۳۳۰ تاکنون، نهاد بخشخصوصی هرگز قدرت واقعی در برابر حاکمیت برای پیگیری مطالباتش را نداشته و عموما در فضای غالب ارباب رعیتی تمکین میکرده است.
در این دههها که دولتهای مستقر با استفاده از درآمد به دست آمده از صادرات نفت، استیلای بدون چون و چرای خود را بر نهادهای مدنی تشدید کردهاند، عادتهای عجیبی در ایران پدیدار و نهادینه شده است که هرگز با هیچ منطق و عقلانیتی سازگاری نداشته و ندارد. یکی از این عادتهای جا افتاده در این دههها این است که نهاد دولت در هر دوره بنا بر منفعت یک عده از دیوانسالاران بر سازمان و تشکیلات خود افزوده و هر وزارتخانه برای خود لشکری از سازمانها و مدیران تاسیس و تربیت کرده است. بدترین اتفاق رخ داده اما این است که مدیران و کارکنان صدها سازمان و دستگاه و موسسه در مجموعه دولت و سایر نهادهای حاکمیتی به دلیل ناگزیری نهادهای مدنی در پذیرش رای و داوری این گروه از مدیران و کارشناسان دولتی، به این نتیجه رسیدهاند که دانای کل شده و هرچه میاندیشند درست است و نهادهای مدنی حق اعتراض به درست یا نادرست نبودن رای آنها را ندارند. برهمین اساس است که بهطور مثال فردی که تا چند سال پیش و حتی در آستانه تاسیس یک دولت تازه در بهترین وضعیت در یک اداره و سازمان مدیر بوده است، ناگهان در قامت مقام ارشد وزارتخانه ظاهر میشود. بسیار دیده شده همین افراد با فروتنی به وزارتخانهها و سازمانها میآیند و به مرور با هدایت بدنه مدیران و مناسبات نهادینه شده تاریخی بهجایی میرسند که هرگز پذیرای نظرها و دیدگاههای بخش خصوصی نمیشوند.
تا قبل از دهه ۱۳۹۰ و تضعیف منابع درآمد ارزی دولت به دلیل تحریمهای گسترده، میشد بهطور روشن جلوههایی بدیع و البته تاسفبار از این مناسبات ارباب رعیتی میان دولت و بخش خصوصی را دید. اما اکنون و در سالهای پایانی دهه ۱۳۹۰ دولت درآمد اصلی خود را از دست داده و برای استمرار حیات خود به بخش خصوصی نیاز کامل دارد اما حاضر نیست دست از مناسبات پیشین بردارد و تغییر نگرش بدهد چرا که لاجرم در وضعیت تازهای قرار گرفتهایم.
این روزها شاهد هستیم دولت و همه زیرمجموعههایش که دیگر فاقد قدرت به دست آمده از درآمد نفت شدهاند در ارائه راهحل برای برطرف کردن تنگناها ناتوان شدهاند. با این همه اما متاسفانه مدیران دولتی در این وضعیت نیز حاضر نیستند دست از استیلای تاریخی برداشته و از توانایی و دانایی و قدرت سازماندهی و برنامهریزی بخش خصوصی برای برونرفت اقتصاد از بحرانها استفاده کنند. دولت و سایر نهادهای قدرت درچنین وضعیت دشواری از زندگی ایران و ایرانیان باید با دورریختن مناسبات کهنه با بخش خصوصی که در مدل ارباب رعیتی و اطاعت محض از دولت جای میگیرد دست برداشته و در تصمیمسازیهای مربوط به کسبوکارها از تشکلها و نهادهای مدنی استفاده کنند.
این یک پرسش و تردید جدی است که چطور مدیری که هرگز یک بنگاه کوچک اقتصادی را مدیریت نکرده است و سختیها و دشواریهای واقعی برای دخل وخرج یک بنگاه را نمیداند و تجربه عملی برای یافتن منابع برای تامین مزد وحقوق کارکنان را ندارد، عقل خود را برای ساماندهی به اقتصاد، بیشتر از صاحبان بنگاهها میداند که در درون و در وسط معرکه قرار دارند؟ این روزهای سرنوشتساز ایران که همه ایرانیان باید دست به دست داده و تواناییها را همگراسازیم تا ایران عزیز را از افتادن به گردابهای بزرگتر در امان نگه داریم، بهترین فرصت برای خانهتکانی ذهنی در مناسبات دولت با نهادهای مدنی در هر حوزهای است. مدیران دولتی باید از موضع خود برتربینی و خود بزرگبینی پایین آمده و با فروتنی و عمل به منطق و عقل و قانون بخش خصوصی را در تصمیمسازیها و تصمیمگیریها دخالت دهند.